ننگ بر ما اگر کاری را که ما شروع کردیم اعراب تمام کنند



                                                                                                                 


اعراب اعتراضات مدنی و ایستادگی در مقابل دیکتاتور را با الهام از جنبش سبز ایران شروع کردند. کلمه ما میتوانیم را ما ایرانیها اولین بار در اعتراضات و ایستادگی‌های خودمان بر زبان راندیم. شعار زیبای نترسید نترسید ما همه با هم هستیم را اولین بار ما فریاد زدیم. چه شد که اعراب آن را باور کردند و نتیجه گرفتند ولی‌ ما هنوز در چنگال قدرت گروهی اندک ولی‌ تمامیت خواه گرفتاریم؟ ننگ بر ما اگر کاری را که ما شروع کردیم اعراب تمام کنند. حق را مجانی‌ به ما تقدیم نمیکنند. حق گرفتنی است و بهای گزافی را هم باید بابتش بپردازیم. فردا هم یک شانس دیگر است برای ما تا به خیابان‌ها ریخته و حق خود را مطالبه کنیم. انتخاب با ماست. خانه نشینی و زیر بار ظلم رفتن و یا بیرون آمدن و مثل شیر غریدن. اگر فردا درب خانه‌هایمان را ببندیم و به کنج خانه بخزیم مطمئن باشید که تمامیت خواهان آن را شکسته و درون خانه هم دست از سر ما بر نخواهند داشت. افتخاری را که ما لایقش هستیم نصیب دیگران نکنیم.

آیینه چون نقش تو بنمود راست


ایرانیها مردمانی خونگرم و مهمان نوازند. ایرانیها ذاتا باهوش، زرنگ، شجاع و دست و دلبازند. ایرانیها مردمانی سختکوش، مهربان و خانواده دوست هستند. در این دنیای پهناور و بزرگ، با اینهمه اقوام و ملل گوناگونی که در آن میتوانی بیابی بازهم دوست داری که بشنوی "هنر نزد ایرانیان است و بس" اینطور نیست؟
تا کنون چند بار شده که این تعاریف و توصیفات را در مورد ایران و ایرانی شنیده باشید؟ چه می دانم !؟ از رادیو، تلوزیون، روزنامه، مردم و غیره و غیره! مسلما بارها و بارها شنیده اید. البته حس وطن پرستی و ناسیونالیستی حسی متعالی و ارزشمند است که هر شهروندی می باید به داشتن آن افتخار کند. باور کنید اصلا نمی خواهم که در مورد جملات بالا با شما جر و بحث کنم و یا در مورد صحت و سقم آنها با شما کلنجار بروم ولی آیا تا کنون شده که مطالبی سوای آنچیزهایی که در بالا به آن اشاره شد در مورد ایران و ایرانی به گوشتان خورده باشد؟ و یا جایی خوانده باشید؟ در آنموقع چه احساسی به شما دست داده؟ تصور کنید که شخصی به دلیل زخمهای بی شماری که از فرزندان همین آب و خاک خورده چنان حس نفرت و انزجار از ایران و ایرانی وجودش را فرا گرفته که حاضر نباشد خودش را ایرانی بنامد. عکس العمل شما در اینگونه مواقع چه میتواند باشد؟
می خواهم برای شما بخشهایی از نظرات و طرز تفکر یک ایرانی نسبت به کشورش ایران را در اینجا بیاورم. نامش برای همگی آشناست. آنقدر آشنا که احتیاجی به معرفی این شخص نمی بینم. لازم نیست با خواندن پاراگراف اول در بالا  باد به غبغب بیاندازید و بر خود ببالید و همچنین با خواندن این عبارات هم لازم نیست تا رگهای گردن شما متورم گشته و خون شما به جوش بیاید. فقط دوست دارم بدانم که شما به عنوان خواننده حقایق را چگونه میبینید؟
                 **************************************************
... دوام الوزاره تصدیق کرد: بله! ... خدا رحم کند! آقا این جوان که می گفت، قبل از حرکت بفرنگ بسیار محجوب و پایبند آداب و سنن میهنش بود. حالا شده یک آدم بخو بریده وقیح که بتمام شعائر و مقدسات ملی ما توهین میکند. مثلا میگفت: "این سرزمین روی نقشه جغرافی لکه حیض است. هوایش سوزان و غبار آلود، زمینش نجاست بار، آبش نجاست مایع و موجوداتش فاسد و ناقص الخلقه. مردمش همه وافوری، تراخمی، از خود راضی، قضاو قدری، مرده پرست، مافنگی، مزور، متملق و جاسوس و شاخ حسینی و (بلانسبت شما!) بواسیری هستند."
حاجی بحالت عصبانی: ــ این جوان کافر شده، باید اذان بغل گوشش بخوانند و توبه بکنه. عقیده آقای سیمین دوات چیه؟
ــ آقا هیچ! مرد بیحالی است. این که چیزی نیست، حرفهایی میزد که مو بتن آدم سیخ میشد، میگفت:" فساد نژاد ما از بچه و پیر و جوانش پیداست. همه مان ادای زندگی را در آورده ایم، کاشکی ادا بود، بزندگی دهن کجی کرده ایم! اگرچه بقدر الاغ چیز سرمان نمیشود و همیشه کلاه سرمان میرود، اما خودمان را باهوشترین مخلوق تصور می کنیم. همیشه منتظر یک قلدریم که بطور معجزه آسا ظهور بکند و پیزی ما را جا بگذارد! بیست سال دلقکهای رضا خان تو سرمان زدند، حالا هم صدایمان در نمیاید و همان گربه های مردنی را جلو ما می رقصانند. این هوش ما در هیچیک از شئون فرهنگی یا علمی ویا اجتماعی بروز نکرده است، هنرمان لوله هنگ، سازمان وزوز جگر خراش، فلسفه مان مباحثه در شکیات و سهویات و خوراکمان جگرک است. نه ذوق، نه هنر، نه شادی. همه اش دزدی، کلاه برداری و روضه خوانی! ما در حال تعفن و تجزیه هستیم، از صوفی و درویش و پیر و جوان و کاسب کار و گدا، همه منتر پول و مقام هستند، آنهم بطرز بیشرمانه وقیحی، مردم هر جای دنیا ممکن است که بیک چیز و یا حقیقتی پایبند باشند مگر اینجا که مسابقه پستی و رذالت را میدهند. دوره ما دوره تحقیر و اخ و تف است!" خیلی چیزهای دیگر هم می گفت که:" اینجا وطن دزدها و قاچاقچیها و زندان مردمانش است.  هر چه این مادر مرده میهن را بزک بکنند و سرخاب و سفید اب بمالند و توی بغل یک آلکاپن بیندازند، دیگر فایده ندارد، چون علائم تعفن و تجزیه از سر و رویش میبارد. زمامداران امروز ما دوره شاه سلطان حسین را روسفید کردند، در تاریخ ننگ این دوره را به آب زمزم و کوثر هم نمیشود شست. ما در چاهک دنیا داریم زندگی می کنیم و مثل کرم در فقر و ناخوشی و کثافت میلولیم و به ننگین ترین طرزی در قید حیاتیم، و مضحک آنجاست که تصور می کنیم بهترین زندگی را داریم!"
حالا حاجی آقا ملاحظه میکنید که مبانی اخلاقی و معنوی تا چه اندازه متزلزل شده؟ ...
سطر هایی از کتاب " حاجی آقا " اثر صادق هدایت


پدران ما چگونه انقلاب کردند؟





                                                               
رازهای پیروزی انقلاب سال پنجاه و هفت چه بود؟ و درس‌هایی‌ که از گذشته مان باید بگیریم چیستند؟ پدرانی که به قول آیت الله خمینی حق نداشتند در باره آینده‌ پسرانشان تصمیم بگیرند، چگونه در مقابل همان پسران که هم اکنون پدران ما محسوب میشوند، شکست خورده و میدان را خالی‌ کردند؟ واقعیت این است که انقلاب پنجاه و هفت با همکاری و اتحاد تمامی‌ گروهها و تشکل‌های ضدّ رژیم پهلوی شکل گرفته و به پیروزی رسید. اتحاد و همبستگی‌ داخل و خارج کشور باعث شد تا مردم طعم شیرین پیروزی را بچشند. هر چند که بی‌تجربگی مردم به آیت الله خمینی این فرصت را داد تا موج سواری کرده و ثمره انقلاب را به نفع خود و همفکران خود مصادره کند و با کنار زدن و حذف دیگر نیرو‌هایی‌ که انقلاب هرگز بدون کمک آنها قادر به پیروزی نبود رژیمی را پای گذاری کند که تا کنون ثمره ایی بغیر جنگ، ویرانی، تحقیر و فقر روز افزون برای مردم ایران نداشته است. کسی‌ که قرار بود ابراهیم بت شکن باشد، خود تبدیل به چنان بتی شد که هنوز که هنوز است کسی‌ جرات شک کردن در افکار و تصمیماتش را ندارد. دیکتاتور یک روزه متولد نمی‌شود ولی‌ می‌توان یک روزه او را روانه دیار عدم کرد. رمز پیروزی ما این چند جمله به ظاهر ساده ولی‌ در عمل دشوار است. اتحاد و همبستگی‌ و رعایت حقوق تمامی‌ ایرانیان، فارغ از هر قوم و نژاد که هستند و هر طرز تفکری که دارند. فراموش نکنیم که سرنگونی رژیم نصف راهی‌ است که باید بپیمأیم. نصف دیگر همان کاریست که پدران ما می‌بایست بکنند ولی‌ نکردند یعنی‌ پرهیز از فرد گرأیئ و بت پرستی‌ و تشکیل حکومتی که ضامن بقای دموکراسی در پهنه ایران زمین باشد. در فردای آزادی ایران می‌بایست دین را به سر جای خود برگردانیم و سیاست را هم به جای خود. گذشته اگر چراغ راهی‌ نشود بسوی آینده، نتیجه ا ش در جا زدن و به عقب برگشتن است.

آقای خامنه‌ای، میگویند دیوارحاشا بلنده اما آفتاب عمرشماهم پائین آمده



چهره واقعی‌ خامنه‌ای را می‌توان در انتصاب افرادی معلوم الحال واصرار و لجاجت وی به باقی‌ نگاه داشتن آنها در پست‌های حساس و کلیدی دید. افرادی مثل جنتی که سالیان سال است شورای نگهبان را قرق کرده و نه تنها حاضر به تمکین و گردن نهادن به خواست مردم نیست، بلکه از دست عزرائیل هم فراری شده و در کار این ملک مقرّب خداوند هم خلل وارد کرده است و یا حسین شریعتمداری که با توهین‌ها و تهمت هایش به آزادیخواهان، آئینه‌ای تمام قد در مقابل خویش نهاده تا ما در آن چهره کریه رهبرش را ببینیم. کشتن مردم بیگناه در خیابان و دراز کردن انگشت اتهام بسوی گروهی خارج نشین، لازمه اش بیشرمی و وقاحتی است که فقط در وجود دیکتاتورها‌یی همانند ایشان پیدا میشود.  رژیم جمهوری اسلامی تمامی‌ برگ‌های خویش را رو کرده و دیگر چیزی برای گفتن ندارد و سالهاست که به سراشیبی سقوط افتاده است. لجاجت بیشتر رژیم در باقی‌ ماندن باعث کریه تر جلوه دادن اسلام در اذهان مردم و متقابلأ شدیدتر شدن حس انتقام جوئی در بین آنهاخواهد شد.

برسد به دست حسین شریعتمداری



                                                                    
                                                         


درد ایران بی دواست

خاتمی بد!  موسوی بد! کروبی بد! منتظری بد! بنی‌صدر بد! صانعی بد! رفسنجانی‌ بد! مرگ بر این! مرگ بر اون! فقط این!  فقط اون! این بی‌ بصیرت!  اون شیخ جاهل! این دزد خائن!  اون  رذل قاتل!


بابا اینها که همه از خودتون بودند


بنازم به تو اشرف الدّین قزوینی که صد سال از زمان خودت جلوتر بودی ولی‌ حیف که تو هم آخوند بودی!

دوش می گفت این سخن دیوانه ای بی بازخواست
درد ایران بی دواست
عاقلی گفتا که از دیوانه بشنو حرف راست
درد ایران بی دواست
مملکت از چارسو در حال بحران و خطر
چون مریض محتضر
با چنین دستور این رنجور ، مهجور از شفاست
درد ایران بی دواست
پادشه بر ضد ملت ، ملت اندر ضد شاه
زین مصیبت ، آه ، آه
چون حقیقت بنگری هم این خطا ، هم آن خطاست
درد ایران بی دواست
هر کسی با هر کسی خصم است و بد خواه است و ضد
گوید او را مستبد
با چنین شکلی بسی خونها هدر جانها هباست
درد ایران بی دواست
صور اسرافیل در صبح سعادت دردمید
ملا نصرالدین رسید
مجلس و حبل المتین سوی عدالت رهنماست
درد ایران بی دواست
باوجود این جراید خفته ای بیدار نیست
یک رگی هشیار نیست
این جراید همچو شیپور و نفیر و کرّنا است
درد ایران بی دواست
شکر می کردیم جمعی کارها مضبوط شد
مملکت مشروطه شد
باز می بینیم آن کاسه است و آن آش است و ماست

درد ایران بی دواست
با خرد گفتم که آخر چاره این درد چیست ؟
عقل قاطع هم گریست
بعد آه و ناله گفتا چاره در دست خداست

درد ایران بی دواست
شیخ فضل الله یک سو ، آملی از یک طرف
بهر ملت بسته صف
چار سمت توپخانه حربگاه شیخ ماست

درد ایران بی دواست
هیچ دانی قصد قاطر چی در این هنگامه چیست ؟
یاری اسلام نیست
مقصد او ساعت است و کیف و زنجیر طلاست

درد ایران بی دواست
مسجد مروی پر از اشرارغارتگر شده
مدرسه ، سنگر شده
روح واقف در بهشت از این مصیبت در عزاست

درد ایران بی دواست
تو نپنداری قتیل دسته قاطر چیان
خونشان رفت از میان
وعده گاه انتقام اشقیا ، روزجزاست
در د ایران بی دواست
اشرفا هر کس در این مشروطه جانبازی نمود
رفعت و قدرش فزود
در جزا استبرق جنات عدنش متّکاست

درد ایران بی دواست

نمایندگان بحرین: چرا معترضان را می‌کشید؟ / نمایندگان ایران: چرا معترضان را نمی‌کشید؟


در حالی که جمعی از نمایندگان مجلس در ایران خواستار برخورد شدید با معترضان و اعدام موسوی و کروبی شده‌اند، جمعی از نمایندگان مجلس بحرین در اعتراض به کشته شدن یک هموطن خود در اعتراضات این کشور، از فعالیت دست کشیدند و احتمال استعفای خود را مطرح کردند.
به گزارش رویترز، “ابراهیم المطر” عضو فراکسیون “وفاق ملی” در پارلمان بحرین اعلام کرد: فراکسیون “وفاق ملی” متشکل از تعدادی از نمایندگان شیعه در پارلمان بحرین امروز سه شنبه در اعتراض به کشته شدن یک شیعه بحرینی در تجمعات و راهپیمایی های دیروز مخالفین در این کشور، ادامه فعالیت خود را به حالت تعلیق درآوردند.
المطر اضافه کرد: فراکسیون وفاق ملی طی روزهای آینده موضع نهایی خود در مورد استعفا از نمایندگی یا ادامه فعالیت بیان می کند. وی این اقدام نمایندگان فراکسیون وفاق ملی را شیوه ای برای بیان خواسته آنان برای مذاکره با دولت دانست.
در ایران اما امروز گروهی از نمایندگان تندرو حامی دولت احمدی نژاد خواستار اعدام موسوی و کروبی و برخورد شدید با معترضان شدند.
دیروز (۲۵ بهمن ماه) هم در ایران و هم در بحرین، مخالفان دولت به خیابان‌ها آمدند و برخود خشونت‌آمیز پلیس و نیروهای لباس‌شخصی با تظاهرکنندگان، در هر یک از این دو کشور دست کم یک کشته بر جای گذاشت.

به نقل ازوبسایت  کلمه